9 آذر
والعصر
بنام خدای ماه ها و سالها
به نام خدای ساعت ها و لحظه ها
و به نام خدای ماه نهم
به نام خداوند سال بیست و چهارم و پایان بخش سال بیست و سوم
به نام دوست که هر چه داریم از اوست
باز هم تلنگری جدید. ماهی جدید و روزههای آخر فصلی و آمدن فصلی جدید.این بار چه بهانه ای داری که با آن خودت را تبرئه کنی از گذشته ای که به غفلت گذراندهای.باز هم مانند سالهای دور و گذشته های دور تر. و باز هم مثل دیروز به بطالت گذراندی عمرت را و ای کاش تنها به بیهودگی بود و گناهی در کنار آن روئیت نمیشد. اما ...
تو بازنده شدی پسر.
تو شکست خوردی در بیست وچند بهار و تابستان. پاییز و زمستان و چیزی به اتمام بیست و سومین سال عمرت نمانده. میبینی چه زود آذررسید؟
ماه نهم را میگویم. که ای کاش این قدر زود نمی امد.ای کاش فرصت دوباره ای برای باز گشت بود و ای کاش ...
با ترس این چمله را میگویم اما باید بگویم که ای کاش هرگز زاده نمی شدم و یا به
قولی : یقول یا لیتنی کنت تراباً را از همینک می گویم . و می شنوم پاسخی را که کلّا میگوید و فرصتی برای باز گشت نمیدهد
تو بازنده ای پسر اگر اکنون نجنبی.تو بازنده ای اگر بر نگردی به اصلت و ریشه ات که نه تو بلکه هر آنکه در این دهر میزید اگر به اصلش و ریشه اش باز نگردد بازنده است. بیست و سه قدم دور شدی و اگر کنون به فکر باز گشت باشی بسی راحت تر از اینی که قدم بیست و چهارم را هم گذارده باشی و تصمیم باز گشت بگیری.
تو بازنده ای پسر اگر به گذشته ات رجوع نکنی و حسابت را پاک ننمایی. تو بازنده ای اگر حساب نکنی پیش از اینکه به حسابت رسیدگی کنند. بیست و سه سال بده کاری و مگذار که بیست و چهار سال بدهکاری به پایت بنویسند.
تو بازنده ای و تو برنده که خدایی داری مهربانتر از مادر و هر آنچه که فکرش را بکنی.اگر قدر ندانی بازنده ای و اگر قدر بدانی برنده
تو برنده ای که خدایی داری لطیف تر از یاس
خدایی که بخشنده است برای مومنین و مهربان است برای توبه کنندگان
توم برنده ای اگر او را بشناسی.و بازنده ای اگر مشمول قهر او گردی
بیا باران
به یاد روزهای پاک بودن و با او بودن